ورزشی
۲۰ فروردین ۱۳۶۲ عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه انجام شد و در پنجمین روز این عملیات سخت، «رضا چراغی» فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) به شهادت رسید. فرمانده‌ای که قرار بود خرداد ماه، مراسم عروسی‌اش برگزار شود.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، ۴۲سال از شهادت «رضا چراغی» فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) می‌گذرد.

بنابر روایت فارس نیوز، فرمانده‌ای که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به ارتش پیوست و شد آجودان مخصوص شهید حسن اقارب‌پرست؛ بعد هم که امام خمینی(ره) دستور فرار نیروهای ارتش از پادگان‌ها را دادند، از پادگان فرار کرد و به مردم مبارز پیوست. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران، وارد سپاه شد.حضور در عملیات‌های شمال‌غرب و جنوب کشور، فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا(ع)، شرکت در عملیات فتح‌المبین با سمت فرمانده گردان و تصرف توپخانه سپاه چهارم ارتش بعث عراق، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) و ملقب شدن به شمشیر لشکر و دهها کار دیگر از اقدامات شهید رضا چراغی بود. اما همین فرمانده لشکر در کنار رزم به دشمنان، قلبی پر از عاطفه و احساس داشت. بسیار هم عاشق همسرش بود طوری که وقتی وسط عملیات شناسایی و زیر آتش دشمن حلقه ازدواجش گم می‌شود، خیلی تلاش می‌کند که آن را پیدا کند.

فرمانده‌ای که زیر آتش دشمن دنبال حلقه ازدواجش می‌گشت

از سمت چپ نفر دوم حاج احمد متوسلیان، نفر سوم شهید رضا چراغی

رضا صفرزاده، مسئول گردان مخابرات لشکر ۲۷ در عملیات «والفجر یک» حدود ۱۰ روز قبل از شهادت رضا چراغی را در کتاب «زمین‌های مسلح؛ نوشته گلعلی بابایی» اینگونه روایت می‌کند: «من و رضا چراغی از قدیم رفاقت دیرینه‌ای باهم داشتیم. یعنی از کردستان تا فکّه باهم بودیم. یکی از روزهای نزدیک به شروع عملیات والفجر یک، رضا به من گفت: آماده شو، برویم برای شناسایی. بلافاصله گفتم: چشم در خدمتم. بعد هم به همراه یک نفر از بچّه‌های واحد اطلاعات - عملیات، سه نفری عازم دیدگاه محمّد شدیم. تا دیدگاه با ماشین رفتیم و آنجا ماشین را گذاشتیم و پیاده به طرف ارتفاع ۱۴۳ راه افتادیم. حدود ۴۵ دقیقه‌ای که رفتیم، مایل به راست شدیم و به سمت ۱۵۵ تغییر مسیر دادیم. منطقه پر بود از تپّه ماهور، روی یکی از این تپّه‌های کم ارتفاع بودیم که نیروهای دشمن ما را دیدند. آنها شروع کردند به اجرای آتش دوشکا به سمت ما.»اسفند ۱۳۶۱ شهید چراغی با معصومه دستواره به عقد هم درآمده بودند. فروردین هم رضا چراغی وارد عملیات والفجر یک شده بود. در این ایام رضا چراغی تازه عقد کرده بود و حلقه‌ ازدواج دستش بود. وقتی این گروه روی تپّه بودند، دشمن آتش شدیدی به سمتشان گرفت و این ۳ نفر دنبال پناه گرفتن بودند.

فرمانده‌ای که زیر آتش دشمن دنبال حلقه ازدواجش می‌گشت

رضا می‌گفت: تا حلقه را پیدا نکنم، نمی‌آیم!

صفرزاده درباره ناراحتی شهید چراغی از گم شدن حلقه‌ ازدواجش می‌گوید: «زمانی که آتش لحظه به لحظه شدیدتر می‌شد، رضا چراغی محکم کوبید روی ران پایش و بلند گفت: ای‌داد و بی‌داد! دیدی چی شد؟ با خودم گفتم: حتماً مجروح شده یا آن برادر واحد اطلاعات ـ عملیات تیر خورده است. پرسیدم: چی شد؟ گفت: حلقه‌ام از دستم افتاد. گفتم: بابا حالا که چیزی نشده. فکر کردم تیر خوردی. گفت: چیزی نشده؟ خیلی هم شده! من تا حلقه را پیدا نکنم، از اینجا برنمی‌گردم. ابتدا فکر کردم دارد شوخی می‌کند. ولی بعد دیدم راست راستی سینه‌خیز رفت روی تپّه، همان طور خوابیده روی زمین مشغول جستجوی حلقه شد. گفتم: رضا جان! این چه کاری است؟ بیا بریم الان تیر می‌خوری! گفت بریم؟ بدون حلقه کجا بریم؟ شما برگردید. من تا حلقه را پیدا نکنم، نمی‌آیم.»رضا چراغی به همراه صفرزاده و نیروی اطلاعات ـ عملیات مشغول گشتن دنبال حلقه گم‌شده بودند. از طرفی هم بعثی‌ها علاوه بر آتش شدید دوشکا، گلوله‌های خمپاره ۶۰ میلی‌متری دشمن هم به سمت این ۳ نفر می‌زدند. تا اینکه صفرزاده به شهید چراغی می‌گوید: رضاجان! اگر الان هر کدام از ما سه نفر اینجا تیر یا ترکش بخوریم و کشته شویم، آیا شهید محسوب می‌شویم؟ چراغی هم می‌گوید: نه؛ شهید محسوب نمی‌شویم! این را چرا زودتر نگفتی؟ بعد هم چراغی الفرار می‌گوید و هر ۳ نفر سینه‌خیز از تپّه پایین می‌آیند. وقتی رضا چراغی از شناسایی بازمی‌گردد، به مخابرات می‌رود و قضیه گم‌شدن حلقه را به خانم دستواره می‌گوید و از او می‌خواهد برای مراسم عروسی حلقه دیگری تهیه کند. اما رضا چراغی در کمتر از ۱۰ روز پس این واقعه بر روی تپه ۱۴۳ ارتفاعات حمرین در شمال فکه به شهادت رسید.

فرمانده‌ای که زیر آتش دشمن دنبال حلقه ازدواجش می‌گشت

رضا رفت موقعیت کربلا!

محمّدابراهیم همّت؛ فرمانده‌ی سپاه ۱۱ قدر شرح آخرین دیدارش با رضا چراغی را این‌گونه بیان کرده است: «رضا آن شب پیش ما ماند و ۳-۲ ساعتی خوابید. اذان صبح روز ۲۵ فروردین[۶۲] که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساک‌اش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجّب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمی‌پوشیدی، چی شده؟ با لب‌هایی خندان به من گفت: با اجازه‌ شما، می‌خواهم بروم خط مقدم. گفتم: احتیاجی نیست که بروی جلو، همین‌جا بیشتر به شما نیاز داریم. ناراحت شد. به من گفت: حاجی‌جان، می‌خواهم بروم جلو، وضعیت فعلی خط را بررسی کنم. الآن آنجا، بچه‌های لشکر خیلی تحت فشار هستند. در همین اثناء از طریق بی‌سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر یک مکانیزه‌ سپاه چهارم بعثی‌ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچه‌های ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) در خط مقدّم دارد با خمپاره ۶۰، کماندوهای بعثی را می‌زند. همین خبر، نشان می‌داد وضعیت آنجا برای بچه‌های ما تا چه حد وخیم شده. گوشی بی‌سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: حاجی‌جان، دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!... و من فهمیدم رضا شهید شده.» پیکر شهید رضا چراغی پس از تشییع در نماز جمعه، شنبه ۲۷ فروردین در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) آرام می‌گیرد.

فرمانده‌ای که زیر آتش دشمن دنبال حلقه ازدواجش می‌گشت

روزی که رزمندگان گردان تانک بعثی‌ها را منهدم کردند

و اما بعد از شهادت رضا چراغی عملیاتی انجام گرفت که در این عملیات گردان تانک اندلس ارتش بعث عراق توسط رزمندگان اسلام منهدم شد. درباره این عملیات باید گفت که شهادت رضا چراغی در روز پنجشنبه ۲۵ فروردین، شهادت مختار سلیمانی فرمانده تیپ ۳ ابوذر و گردان میثم تمار، ضربه دیگری به همت بود. اما تیپ ۱۰ سیدالشهدا توانست صبح روز جمعه ۲۶ فروردین ضربات مهمی به دشمن بزند. نیروهای این‌تیپ توانستند در این‌ روز ۴۰ دستگاه تانک دشمن را منهدم کرده و ۵ دستگاه را به غنیمت بگیرند. سرعت عمل نیروهای این‌تیپ به حدی بود که فرماندهی تیپ زرهی عراق در تماس با فرماندهان رده بالای خود درخواست موافقت با عقب‌نشینی کرد. در این‌پاتک، تیپ ۱۰ سیدالشهدا به دشمن، گردان تانک اندلس منهدم شد.گلعلی بابایی در کتاب «زمین‌های مسلح» نوشته است: «در پایان روز پنجم عملیات، همت در جمع فرمانده لشکر ۲۷ گفت از میان ۱۳ فرمانده گردان لشکر ۲۷، پنج‌نفر شهید و ۸ نفر زخمی شده‌اند. او گفت کار به جایی رسیده که ناچار شده همراه با عباس کریمی از قرارگاه تاکتیکی لشکر ۲۷ وارد منطقه درگیری شود و محسن رضایی از قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) تماس گرفته و به او تکلیف کرده در قرارگاه بماند. این‌تکلیف از سمت رضایی، به‌طور مشابه به حسین خرازی و احمد کاظمی هم ابلاغ شد. به این‌ترتیب همت ناچار شد یدالله کلهر و علی فضلی و کادرهای دیگر لشکر را جلو بفرستد.»

منبع خبر: خبرآنلاین